نورآّباد مرکزی |
کاکاوند |
|
گویش لری خرمآبادی با لکی و کردی جنوبی به عنوان همسایگان قدیمی در عین تفاوت دارای قرابتهای زبانی زیادی هستند. در زیر تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویشها به همراه معادلهای فارسی آنها آورده شدهاست.
فارسی | لری خرمآبادی | لکی | کردی جنوبی |
---|---|---|---|
بلند کردن | هیز | هئز، هیز | هیز |
سوگواری | آذیتی | ئازیهتی | ئازیهتی |
گیج | شیت | شئت، شیت | شیت |
چرخاندن | لِر، غِر | لر، خِر | خر |
پوسته | توژ | تووژ | تووژ |
عجیب | بلاجی | بلاجۊی، ئلاجۊی | ئڵاجهۊ |
زار (فقیر) | ژار | ژار | ژار |
مغز | مه زگ | مهزگ | مهژگ |
پوست | تووک | تووک | تووک |
خرچنگ | کرژئن | قژنگ، کژنگ | قرژنگ |
سلامت | ساق | ساق، ساک | ساق |
رشوه | روشه ت | روشهت | رشبهت |
جلو | نوها یا نووا | نووا | نوا |
بد | گه ن | پیس ، گه ن | گهن |
سالم | ئازا | ئازا | ئازا |
بار | گِل | گل | گل، کهڕهت |
آغوش | بالوش | باوش | باوش |
جمع | بِرمه | بِر | بڕ |
لاغر اندام | بَل باریک | بهلّه باریک | بهڵ باریک |
از هم پاشیده، دربدر | ته فراتین | تهفراتۊن-ئه یک شؤیا | تهفراوتۊناو |
شکاف | تلیش | تلیش | تلیش |
شکست خورد | توزِس | تووزیا | تووزیا |
شایعه، چو | چاو | چاوو | چاو |
سیلی | چهپاڵه | چهپاڵه | چهپاڵه |
حیله گر | رنباز | فن باز ، گاوباز ،چاپ چوله باز، رف شیله باز | ڕنباز |
ردیف ، رج | رزگ | رّزگ | ڕزار |
سرازیری | لیژ | لئژ، لیژی | لیژ |
تبارشناسی زبان لکی :
منابع گوناگون نظرهای گوناگونی را در مورد تبار زبانی لکی ارائه میدهند. چنین به نظر میرسد که روند اخذ هویت کردی که از سدهها پیش مردم گوران مناطق اردلان (به مرکزیت سنندج) و سرزمین کرمانشاه در بر گرفت، در منطقه لکنشین تکمیل نشده و باعث مناقشهآمیز بودن موضوع تعلق قومیتی لکها شدهاست. نتیجتاً چنین به نظر میرسد که لکی از هر دو زبان کردیتبار و لریتبار عناصری داراست. با توجه به شباهت بسیار زیاد زبان لکی به پهلوی باستان میتوان نتیجه گرفت که لکی از بازماندگان زبان مادی است. ایل لک بالاوند ایرانی تبار شامل طوایف بالاوند، اولادها، کاوشوند،خلفوند، بهمنیا روند، پیراحمدوند، لروند کلهر و راجیوند که در منطقه هلیلان و زردلان ساکن هستند از تیره های قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانیان هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بوده اند.
گویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی فیلی) در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.
دانشنامه بریتانیکا لکی را لهجهای از زبان کردی نام میبرد. و شماری دیگر از منابع نیز لکی را در شاخه زبانهای کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند. در کتاب "دائرةالمعارف اسلام" آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛ زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.
ساختار اصلی دستوری و افعال لکی «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است. ولی در لرستان ترکیب و واژههای لکی به شکل گستردهای به سوی لری تغییر کردهاند.
۷۰ درصد واژگان لکی با زبان فارسی مشترک است. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی و ۶۹ درصد با لری شمالی. لکهای پیشکوه قویاً خود را لر میدانند و لکهای پشتکوه پیوندهای قوی فرهنگی هم با لرها و هم با کردها نشان میدهند.
برخی منابع لکی را در پیوستار تدریجی فارسی-لری-کردی در میان لری و گورانی قرار داده ولی همانندیهای آن بیشتر به سمت لری میدانند. برخی زبانشناسان هم لکی را کاملاً در دستهٔ لری طبقهبندی کردهاند.
زینالعابدین شیروانی نویسنده کتاب تاریخی بستانالسیاحه در سدهٔ نوزدهم، لکها به عنوان یکی از ایلهای لر مینامد. در دوران معاصر نیز ح. ایزدپناه نویسنده فرهنگ لکی، کرد دانستن لکها را یک «سوءتفاهم» و ناشی از استفاده واژه کرد از قدیم در معنی مردمان کوچنشین ایرانیتبار در سراسر منطقه میداند.
در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.
شاید دیگر همه ما به این خو گرفته باشیم که نادرستی ها و ناراستی های فرهنگی را به همچون یک فرهنگ در دستگاه آموزشی کشور ببینیم . هر چند این فرهنگ نادرست ویژه دوران کنونی ما نیست و از سالیان پیش ادامه دارد اما شوربختانه در این دوران و با نگرش به روشنگری های فراوانی که انجام می گیرد , انگار هیچ گوش شنوایی برای هرچند گوش دادن به درستی ها و راستی ها پیدا نمی شود .
در این جستار یکی از بزرگترین این نادرستی ها که نام یکی از ماه های سال ما می باشد را وا می کاویم . در گام نخست نگاهی به پیشینه و چم (معنی) این نام می اندازیم :
"امردادا نام یکی از امپشاسپندان یا فرشتگان بزرگ آیین مزدایی است. امشاسپند امرداد در جهان مینوی نمودار جاودانگی و در جهان مادی ونگهبانی گیاهان را بر عهده دارد.
در گاتها درباره ی این امشاسپند آمده است :
« ما امشاسپندان زن و مرد را میستاییم اهورا مزدا ، به آنان خرداد ( شادی و سرزندگی ) و امرداد ( جاودانگی و بیمرگی ) را به آنان میبخشد که در این جهان پندار ، گفتار و کردارشان بر پایه آیین پاک و دین بهی است ( یسنا 47 بند6) »
اینک ساختار این واژه را می نگریم :
Amurdad امرداد، اصل اوستایی این واژه اَمِرِتَاتَه ameretata است. واژهی امرتات، از سه بخش درست شده است: (اَ + مَر + تات). بخش نخست، اَ در زبان پارسي پیشوند نايش (نفی) است، بخش دوم، مَر از ریشهی مصدری به معنی مرگ و بخش سوم، تات پسوند رسایی و تندرستي است، و رويهم رفته معنی بیمرگی و جاودانگی است. به نظر می رسد امرداد هم ريشه با واژهي انگليسي Immortal است. این نام در اوستا، به ویژه گاتها صفتي است برای اهورامزدا، نماد جاودانگي و پایندگی او.اَمُرداد به معنی جاودانگی است که (مرداد= مرگ) در گاهشماری ایرانی پنجمین ماه سال است.امرتاته amertata و پهلوی اموردات است.
این ماه که اَمُرداد نام دارد و بیشتر مردم آن را کوتاه کرده و مُرداد می گویند. که به معنی بی مرگی است و اگر الف نخست آن را که پیشوند نفی است از قلم بیاندازیم معنی آن عوض شده و فرشته ی بی مرگی و جاودانگی به این شکل به معنی نیستی و مرگ تغییرشکل می دهد زیرا همان گونه که امرداد به معنی بی مرگی است مرداد به معنی مرگ است بنا بر این به نظر شایسته است این واژه را امرداد بخوانیم نه، مرداد.
دستاورد :
بر ماست که با آگاهی رساندن به دیگران این ننگ بزرگ را از فرهنگ ایران دور کنیم و واژه زیبای امرداد (جاودانگی) را بمانند پیش جایگزین واژه مرداد ( مردن ) گردانیم .
مرا در دفتری بسته ...
"خاطره" نکنید!
در قابی غبار گرفته...
"تصویر" نکنید!
کودکی ام اشتیاق همه ی کوچه های کودکی
جوانی ام ترانه ی آرزوهای در "امتداد مانده"
امروزم رنج عبورهای "عبورنشده"
مرا در دفتری بسته خاطره نکنید!
مجموعه شعر پنجره ها، استاد جهانگیر ریاضی
کوچه های هیاهو
پر از شتابی "بی امتداد"
پر از اندیشه های "تکرار"
در دوردستی از گذرگاه
امتداد "اکنون رستگی"
کوچه های هیاهو!
مجموعه شعر پنجره ها، استاد جهانگیر ریاضی
آن گاه که دلتنگی می آید
پنجره ای است در همین نزدیکی
که تو را می خواهد
تا امتداد عبور از دلتنگی را
به تو نشان دهد
آن گاه که دلتنگی می آید
قلبی است در همین نزدیکی
که طپش هایش
موسیقی دلتنگی هایت را می نوازد
آن گاه که دلتنگی می آید...
مجموعه شعر پنجره ها، استاد جهانگیر ریاضی
دوست دارم : با تو بگویم
به قدر یک "دلتنگی کودکانه"
به اندازه ی عبور از دلتنگی
و "ورود" به " دلتنگی دیگر"
در هوای تو باشم
به قدر یک نفس ...
برای امتداد دلتنگی
دوست دارم!
ما در انتهای دنیا ...
از انتهای دنیا ...
صدایی را می شنویم
که عبور "مهربانی" را
از سرزمین "نامهربانی"
بسیار غریبانه می سراید!
استاد جهانگیر ریاضی «پنجره ها»
اسفند یا اسپند (در زبان فارسی افغانستان: حوت)، در زبان پشتو کب (به پشتو: کب) و در زبان کردی رەشەمە (به کردی: رەشەمە)، دوازدهمین و آخرین ماه سال خورشیدی است. اسفند سومین و آخرین ماه فصل زمستان است. این ماه در سالهای عادی ۲۹ روز و در سالهای کبیسه ۳۰ روز دارد. این ماه از روز ۳۳۷م سال شروع میشود و در روز آخر سال (در سالهای عادی روز ۳۶۵م و در سالهای کبیسه روز ۳۶۶م) پایان مییابد.
برج فلکی اسپندماه برج حوت (ماهی) است که دوازدهمین برج فلکی از دایرةالبروج است. نماد برج اسپند٬ دوماهی (در انگلیسی Pisces) نامیده میشود. عنصر این برج آب است.
در گاهشماری رسمی ایران نام این ماه از نام ماه دوازدهم گاهشماری اوستایی نو برگرفته شدهاست. در گاهشماری [زرتشتی] پنجمین روز هر برج نیز اسپند نام دارد و دراسپندروز از اسپندماه٬ جشن سپندارمذگان برگزار میشود. ایزد این ماه امشاسپندسپندارمذ است.
سپندارمذ در اساطیر اوستایی و باورهای زرتشتی یکی از امشاسپندان و ایزدبانوی زنان و زمین و نگهبان و پاسدار زایش و باروری است و نماد فروتنی، پرستش و فرمانبرداری به شمار می رود.
این واژه در اوستایی «سْپِنْتَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) میباشد و نام چهارمین امشاسپند است، از دو بخش «سپنته»(Spenta) یا «سپند» به معنای پاک و مقدس و «آرمئیتی»(Ârmaiti) به معنای فروتنی و بردباری تشکیل شده است و در کل به معنای فروتنی ِپاک و مقدس است. این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «اسپندارمزد» و «سپندارمزد» و «اسپند» و «اسفند» شده است.
خیام در رسالهای موسوم به نوروزنامه که جزو رسایل منسوب به اوست، دربارهٔ این نام مینویسد:
«بدان جهت این ماه را اسفندارمذ نامیدهاند که اسفند به زبان پهلوی به معنی میوه است، یعنی اندر این ماه، شکوفههای میوهها و گیاهان به روییدن و آماده شدن برای رُستن آماده شوند و اندر این ماه، آفتاب، اندر برج حوت باشد.»
ریشه واژه لکی «زَمی» zami به معنی زمین :
واژه فارسی زمین ، در زبان اوستائی به گونه ی «زَمَ» zama ذکر شده است. در هندی باستان jmâ به معنی «روی زمین» و در هندی کنونی «زمین» است .
این نام در زبان پهلوی به گونه ی «زمیک» zamik (یا zamig ) است.
این واژه در زبان لکی «زَمی» zami است.
در افغانی jmaka به معنی زمین است که به همین واژه در هندی باستان نزدیک است.
در گویش سریکلی zems / اُستی zanxa / بلوچی zamik به معنی «مزارع ، بذرها» / در گویش خوری زَمی zami (مانند زبان لکی) / در گویش سرخه ای «زَم» zam / کردی مهابادی : «زَوی» zawi / در گویش های لُری ، سیستانی ، خراسانی و زفره کوهپایه اصفهان به گونه ی «زِمی» zemi گفته می شود.
نام زمین در اشعار فارسی :
اساسی که در آسمان و زمی است
به انـــــدازه قــــدرت آدمـــــی است
«نظامی»
ابـــا خــلعت فـــاخر از خـرمــــی
همی رفتی و می نوشتی زمی
«رودکی»
در زمی اندر نگر که چرخ همی
با شـــب یا زنــده کــــارزا کــند
«ناصرخسرو»
آمــد بهار خـــرم و آورد خرمی
وز ف نو بهار شد آراسته زمی
«منوچهری»
بخشم اندرون شد از آن زن غمی
به خـواری کشیدش به روی زمی
«شاهنامه»
به خوبی روشن است که تلفّظ زمین در اشعار فارسی همچون تلفّظ زبان لکی و گویش خوری ، «زَمی» می باشد.
نام یشت نوزدهم در اوستا «زامیاد یشت» خوانده می شود. «زامیاد» به معنی «فرشته یا ایزد زمین» است . نگهبانی روز بیست و هشتم هر ماه شمسی با ایزد زامیاد می باشد. در گذشته درخت نشاندن و تخم کاشتن و عمارت ساختن در این روز را خجسته و نیکو می دانسته اند.
چـون زامــیاد نیاری ز می تو یاد
زیرا که وشتر آید می روز زامیاد
«مسعود سعد لاهوری»
تعدادی از واژه های مرتبط با زمین در زبان پهلوی :
زام zâm : زمین
زامدات zâmdât : زامیاد، نام روز بیست و هشتم از هر ماه
زامیات zâmyât : ایزد زمین ، = زامدات
زمنیتن zamenitan : بردن، هدایت کردن، فرستادن
زمیک چیهرک zamik cihrak : زمین چهره(دارای گوهر زمینی)، نام گونه ای از ستارگان است.
زمیکن zamiken : زمینی، خاکی
زمیکیک zamikik : زمینی خاکی
زمیک پتمانیه zamik patmânih : هندسه(علم مساحت کردن زمین) ، زمین پیمائی
زمیک سرتکان zamik sratakân : ستارگانی که از نوع زمین هستند.
منابع :
1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریائی
2-گویش لکی ، سید حشمت الله موسوی، شهناز عزیزی
3-فرهنگ زبان پهلوی، دکتر بهرام فره وشی